سایت ساجد - 32 سال انتظار و دوری از پیکر یکی از عزیزان که سالهاست از شهادتش اطمینان پیدا کردهاند، سختیهای یک خانواده را میسازد. خانواده شهدای گمنام کنار افتخار شهادت عزیزشان، رنج دوری از او را نیز دوچندان تحمل میکنند. «شهید عباسعلی مختاری» سال 61 در عملیات رمضان به شهادت رسید، اما پیکرش مفقود شد. تا اینکه در جریان تفحص پیکر بینشانش کشف شد و بهعنوان شهید گمنام 6 سال قبل در دانشگاه پیام نور تهران به خاک سپرده شد، اما آزمایش DNA در روزهای اخیر نوید خوبی برای خانوادهاش داشت، این که آن کسی که در مزار شهید گمنامِ پیام نور خفته است همان عباسعلی مختاری است که در 22سالگی با آن همت آهنین به میدان جهاد روانه شد. این خانواده اصفهانی از زرینشهر اصفهان کیلومترها را میپیمایند تا بعد از 32 سال شهیدشان را در تهران ملاقات کنند، و ناگفتههای بسیاری از شهیدشان دارند.
جمشید مختاری برادر شهید تازهشناسایی شده دانشگاه پیامنور از برادر شهیدش روایت میکند و میگوید: من 5 سال از برادرم کوچکتر بودم، رابطهای بسیار صمیمانه و نزدیک بود، شش ماه بعد از شهادتش به جبهه رفتم و در همان گردانی که برادرم در آن مفقود شد مشغول شدم تا اینکه جنگ تمام شد.
توصیه همیشگیاش پیروی از امام(ره) و انقلاب بود/ برای دفاع از مظلوم پیشرو بود
جمشید مختاری رابطه خاصی را که میان او و برادر شهیدش وجود داشت اینطور توصیف میکند: رابطه برادری ما رابطه خاصی بود. من پنج سال از عباسعلی کوچکتر بودم. او همیشه ما را به پیروی از امام و انقلاب توصیه و به نماز اول وقت، انجام واجبات و دوری از محرمات دعوت میکرد. برای همهمان در خانواده الگو بود. ورزشکار بود؛ قدرت بدنی بالایی داشت؛ به همین خاطر همیشه برای دفاع از مظلومین پیشرو بود و این را به همه ما گوشزد میکرد. خیلی مهربان و دوستداشتنی بود، این اخلاق بین همه دوستان و اقوامش زبانزد بود.
نمیخواهم زنده باشم تا استخوانهای پسرم را ببینم
سایت ساجد - 32 سال انتظار و دوری از پیکر یکی از عزیزان که سالهاست از شهادتش اطمینان پیدا کردهاند، سختیهای یک خانواده را میسازد. خانواده شهدای گمنام کنار افتخار شهادت عزیزشان، رنج دوری از او را نیز دوچندان تحمل میکنند. «شهید عباسعلی مختاری» سال 61 در عملیات رمضان به شهادت رسید، اما پیکرش مفقود شد. تا اینکه در جریان تفحص پیکر بینشانش کشف شد و بهعنوان شهید گمنام 6 سال قبل در دانشگاه پیام نور تهران به خاک سپرده شد، اما آزمایش DNA در روزهای اخیر نوید خوبی برای خانوادهاش داشت، این که آن کسی که در مزار شهید گمنامِ پیام نور خفته است همان عباسعلی مختاری است که در 22سالگی با آن همت آهنین به میدان جهاد روانه شد. این خانواده اصفهانی از زرینشهر اصفهان کیلومترها را میپیمایند تا بعد از 32 سال شهیدشان را در تهران ملاقات کنند، و ناگفتههای بسیاری از شهیدشان دارند.
جمشید مختاری برادر شهید تازهشناسایی شده دانشگاه پیامنور از برادر شهیدش روایت میکند و میگوید: من 5 سال از برادرم کوچکتر بودم، رابطهای بسیار صمیمانه و نزدیک بود، شش ماه بعد از شهادتش به جبهه رفتم و در همان گردانی که برادرم در آن مفقود شد مشغول شدم تا اینکه جنگ تمام شد.
توصیه همیشگیاش پیروی از امام(ره) و انقلاب بود/ برای دفاع از مظلوم پیشرو بود
جمشید مختاری رابطه خاصی را که میان او و برادر شهیدش وجود داشت اینطور توصیف میکند: رابطه برادری ما رابطه خاصی بود. من پنج سال از عباسعلی کوچکتر بودم. او همیشه ما را به پیروی از امام و انقلاب توصیه و به نماز اول وقت، انجام واجبات و دوری از محرمات دعوت میکرد. برای همهمان در خانواده الگو بود. ورزشکار بود؛ قدرت بدنی بالایی داشت؛ به همین خاطر همیشه برای دفاع از مظلومین پیشرو بود و این را به همه ما گوشزد میکرد. خیلی مهربان و دوستداشتنی بود، این اخلاق بین همه دوستان و اقوامش زبانزد بود.
نمیگذاریم پا روی خون شهدا بگذارند/ در وصیتنامهاش نوشته بود که پیکرم بعد از سالها دوری بازمیگردد
برادر شهید عباسعلی مختاری در ادامه سخنانش میگوید: ما میدانستیم او شهید شده است اما مفقود الاثر بود. شهادت حقش بود و به حقش هم رسید. در وصیتنامهاش هم نوشته بود: پیکرم گم و بعد از سالها پیدا میشود. عاشق امام و انقلاب بود. همیشه از خدا میخواست بعد از پیروزی به شهادت برسد. من به این شهید افتخار میکنم و راهش را هم ادامه میدهم. نمیگذاریم کسانی که میخواهند پا روی خون شهدا بگذارند اهداف نادرستشان محقق شود.
با اصابت گلوله تانک به شهادت رسید/ پذیرفتن خبر شهادت برای همه ما سخت بود
او به نحوه شهادت برادرش اشاره میکند و میگوید: عباسعلی در عملیات رمضان سال 61 منطقه شلمچه شرق بصره شهید شد. یکی از همرزمانش با شهید پنج شش متر فاصله داشته که ایشان به شهادت میرسد و از طریق اصابت گلوله تانک این اتفاق میافتد. همان موقع هم که به ما خبر را دادند، برای شهید در بوستان شهدا مزاری گرفتیم ولی مراسمی برگزار نکردیم. منتظر بودیم پیکرش پیدا شود. با اینکه به ما گفتند شهید شده و ما هم خبر شهادت را شنیده بودیم اما قبول کردن شهادت برای خواهران و برادران شهید سخت بود.
مادرم میگفت: نمیخواهم زنده باشم تا استخوانهای پسرم را ببینم
مختاری انتظار پدر و مادرش در این سالهای انتظار را توصیف میکند و میگوید: پدرم 67ساله و مادرم 69ساله بود که فوت شد. مادرم از غم پسرش دق کرد. سال 89 بعد از آزمایش DNA میگفت نمیخواهم زنده باشم که استخوانهای پسرم را برایم بیاورند، من میخواهم زودتر از آن بروم. پدرم هم 15 سال پیش فوت کرد. سالهای انتظار برای همه ما خیلی سخت بود، و این سختی قطعاً برای پدر و مادر مضاعف میشود. این سی سال یک طرف، و این هفتهای که به ما خبر شناساییشدنش را دادند یک طرف دیگر، تا به تهران بیاییم خیلی زمان دیر میگذشت.
او معتقد است توصیه خاص و همیشگی برادر شهیدش پشتیبانی از امام و انقلاب ادامه دادن راه شهدا بود. او برای دیگر خانوادههایی که بهانتظار شهید گمنامشان در هجران و دوری به سر میبرند، دعا کرد تا مثل آنها از این انتظار رهایی یافته از شهیدشان خبری به دست آورند.
برادر شهید عباسعلی مختاری درمورد اینکه دوست دارد برادر شهیدش در دانشگاه پیام نور بماند یا به زادگاهش بازگردد، میگوید: قطعاً شهید بهخواست خودش به اینجا آمده، اگر خودش نمیخواست اینجا نمیآمد. بهنظر من نباید آرامش شهید را به هم زد، همین جا بماند بهتر است، او اینجا غریب نیست.
منبع: تسنیم