نميدانید؛ واقعاً نميدانید چه لذتى دارد وقتى سیاهى چادرم، دل مردهایى که چشمشان به دنبال خوشرنگترین زنهاست را مىزند.
نميدانید؛ واقعاً نميدانید چه لذتى دارد وقتى مردهایى که به خیابان مى آیند تا لذت ببرند، ذره اى به تو محل نمىيگذارند.
نميدانید؛ واقعاً نميدانید چه لذتى دارد وقتى شاد و سرخوش، در خیابان قدم مىزنید؛ در حالى که دغدغه این را ندارید که شاید گوشه اى از زیبایىهاتان، پاک شده باشد و مجبور نیستید خود را با دلهره، به نزدیکترین محل امن برسانید تا هر چه زودتر، زیبایى خود را کنترل کنید؛ زیبایى از دست رفتهتان را به صورتتان باز گردانید و خود را جبران کنید.
نميدانید؛ واقعاً نميدانید چه لذتى دارد وقتى جولانگاه نظرهاى ناپاک و افکار پلید مردان شهرتان نیستید.
نميدانید؛ واقعاً نميدانید چه لذتى دارد وقتى شكار قلاب ماهىگیرى شیطان براى به دام انداختن مردان شهر نیستید.
نميدانید؛ واقعاً نميدانید چه لذتى دارد وقتى مىبینى که مىتوانى اطاعت خدایت را بکنى؛ نه هوایت را.
نميدانید؛ واقعاً نميدانید چه لذتى دارد وقتى در خیابان راه مىروید؛ در حالى که یک عروسک متحرک نیستید؛ یک انسان رهگذرید.
نميدانید؛ واقعاً نميدانید چه لذتى دارد این حجاب!
خدایا! لذتم مدام باد
—————————————————————————————————-
شب معراج زنانی از زنان امتم را دیدم که سخت در عذاب بودند.زنی را دیدم که با موی جلوی سر او را به دیوار جهنم آویزان کرده بودندو مغزش از شدت عذاب در حال جوشیدن بود آن زن از امتم بود که موی جلوی سر خود را از نامحرم حفظ نمی کرد.
(بحار الانوار. ج 103)
پیامبر گرامی اسلام فرمودند: شب معراج زنانی از زنان امتم را دیدم که سخت در عذاب بودند زنی را دیدم که دارد گوشت بدن خود را می خورد و از زیرش اتش میزند بیرون.و او زنی بود که بدن خود را برای مردان غیر شوهرش آرایش می کرد وعشوه گری و طنازی می کرد .
(بحار الانوار. ج 103)