باز دارم به سر هوای ضریح
دل من تنگ شد برای ضریح
دوست دارم رها شوم از خود
در میان سر و صدای ضریح
چقدر دل شکستگی خوب است
در حریم پر از دعای ضریح
دست های پر از تمنّایی
می خورد روی حلقه های ضریح
می شود خوبتر خدا را دید
در همان یا رضا رضای ضریح
واجب است به هر عاشق
سجده ی شکر عشق پای ضریح
حرم ثامن الحجج رفتم
من هزاران هزار، حج رفتم
ای که چون من هزارها داری
آسمانی پُر از دعا داری
دست هایم دخیلتان هستند
بسکه دستِ گره گشا داری
از گدا هم کریم می سازی
بس که اعجاز کیمیا داری
من هوای تو را به سر دارم
تو هوای دل مرا داری
هر چه بیمار هم بیاید باز
تو برای همه دوا داری
دل شکسته کسی به من می گفت :
خوش به حالت امام رضا داری
در ِ این خانه را زدم عشق است
کفتر جلدِ مشهدم عشق است
آمدی مستجابمان کردی
یک پیاله شرابمان کردی
چقدر خوب شد برای سفر
یا رضا انتخابمان کردی
شب به دنبالمان فرستادی
از خجالت که آبمان کردی
سنگِ کم قیمت و کمی بودم
واقعاً دُرّ نابمان کردی
این همه خوب دورتان بود و
باز ما را حسابمان کردی
ذرّه بودیم و هیچ بودیم و
آمدی آفتابمان کردی
نور شمس الشّموس نور شماست
یا رضا ارضِ طوس طور شماست
زلف آشفته ی پریشان را
حالِ این بلبل غزلخوان را
تو ببین و برام خالی کن
حجره ی روبروی ایوان را
پایتخت رفیع سلطنتَت
بنده کرده دو صد سلیمان را
تا نقاب از رُخت کنار زدی
شیعه کردی تمام ایران را
ناقه ات تا رسید نیشابور
سجده کردند جام سلطان را
مرد سلمانی ِ شما دارد
همه ی رتبه های سلمان را
نجف و کربلای ما کردند
جنّت مشهد خراسان را
به حرم پر زدم خدا را شکر
زائر مشهدم خدا را شکر
ما ندیدیم بام از این بهتر
هیچ جا احترام از این بهتر
آهوی دام ِ آهویت هستم
نیست صیاد و دام از این بهتر
از تهِ دل سلام همسایه
ای سلام السلام از این بهتر
با جُذامی ، غلام ، همسفره
من ندیدم مرام از این بهتر
برتر از حاکمی، سلیمانی ست
تو بگو که کدام از این بهتر
نوکر خانه ی تو باشم من
که نباشد مقام از این بهتر
غیر نوکر شدن چه می خواهم؟
جز کبوتر شدن چه می خواهم؟
اشک با من سرود غم با تو
نوحه ی گریه دار و دَم با تو
گفتن شعر ِ روضه ها با من
جلوه دادن به محتشم با تو
ناله از دل زدن فقط با من
کربلا کردن دلم با تو
گذری کن شبی به روضه ی ما
چشم با این گدا، قدم با تو
دست با من، به سر زدن با من
زدنِ خیمه و علم با تو
روضه خواندن برای تو با من
گریه های مُحَرمم با تو
روضه خواندی تو ای امام غریب
جَدِّ ما تشنه بود یَابنَ شبیب
جَدِّ ما را سوارها کشتند
بین گودال بارها کشتند
جَدِّ ما یک نفر ولی او را
لشگری از هزارها کشتند
اعتبار تمام عالم را
جمع بی اعتبارها کشتند
نعل ها گرد و خاک می کردند
جَدِّ ما را غبارها کشتند
خواهرش را پس از بریدن سر
خنده ی نیزه دارها کشتند
وای از داغ عصر ِ روز ِ دهم
وای از ضربه ی دوازدهم
محمد جواد پرچمی
جبریل شدم بال و پرم را بدهم
خرجیِ مسیر سفرم را بدهم
با پایِ پیاده ام به راه افتادم
تا حق دلِ در به درم را بدهم
امروز اگر طی شد و عاشق نشدم
فردا چه جواب پدرم را بدهم
ای عشق بیا به پای من نیز بپیچ
فرصت نده اصلاً نظرم را بدهم
گیسوی پریشان مرا بافته اند
سهمیۀ جاروی حرم را بدهم
نقاره بزن گریه بگیری از من
بگذار زکات جگرم را بدهم
صیدم کن و بی ملاحظه ذبحم کن
آهو شدم این بار سرم را بدهم
علی اکبر لطیفیان
صفحات: 1· 2